انسان اشرف مخلوقات
در نوشته های لائوتسه فیلسوف چینی آمده «چن» شخصیت نامدار در کشور چین یک میهمانی بزگر به افتخار خانواده اش برپا داشت که هزاران نفر در آن شرکت داشتند.
چن در صدر مجلس نشته بود و میهمانان هریک هدایای گوناگون از دانه و گندم تا مرغ هوا و ماهی دریا پیشکش می آوردند.
چن همچنان که هدیه ها را می گرفت، می گفت ببینید که آسمان و خداوند چه بخشیده اند که این همه نعمات از مرغ و ماهی گرفته تا غله و گیاه را باری استفاده انسان که صاحب طبیعت است، فراهم آورده اند.
میهمانان همگی از تایید حرفهای او چیزی بر همان راستا بیان می کردند و بر آسمان و انسان درود و آفرین می فرستادند.
تنها پسرکی دوازده ساله (فرزند یکی از میهمانان) نزدیک آمده تعظیمی کرد و گفت: اینگونه نیست که سرورم می گویند. همه ده هزار مخلوق جهان از جمله ما همگی ساکنان این کائناتیم و همه ما به طبقه بندی ای تعلق داریم که به آن «موجودات زنده» می گویند. در این طبقه بندی هیچ چیزی برتر یا کهتر از دیگری نیست. تنها به واسطه حیله گری یا تدبیر، قدرت و یا اندازه بدنی ست که یک موجود می تواند بر موجود دیگری غلبه یافته از او بعنوان غذا استفاده کند. هیچیک از این موجودات بوجود نیامده اند که در خدمت انسان یا موجودات دیگر باشند.
پشه ها انسان را گزیده و خون او را می مکند. ببر و گرگ او را می درند و گوشتش را می خورند؛ پس آیا می توان نتیجه گرفته که انسان برای خدمت به پشه و ببر و گرگ خلق شده تا غذا آنها باشد؟
و این نکته قابل تعمقی ست. تازه اگر به موجودات ذره بینی مانند باکتریها، ویروسها و انگلهایی که درون و برون بدن انسان زندگی می کنند (و احتمالا در زمان آن داستان و آن پسرک هنوز شناخته نشده بودند)بپردازیم، قضیه این تعمق جدی تر نیز می شود.
امروزه علم ثابت کرده که تعداد باکتریها و ویروسهایی که در بدن انسان زندگی می کنند ده برابر سلولهای اصلی بدن خود انسان می باشند. بدن ما ده برابر بیش از سلولهای «خودی» سلولهای «بیگانه» یعنی موجودات ذره بینی را غذا داده و می پروراند؛ پس آیا می توان نتیجه گرفت که خداوند انسان را به خاطر و در خدمت این موجودات بوجود آورده است؟
چگونه است که ما با این همه اعماد و یقین مطلق خود را برترین موجود طبیعت دانسته حق خود می دانیم که بر جهان و موجودات آن حکمروایی نموده هرچه می خواهیم با آنان بکنیم؟
ادیان ابراهیمی انسان را سرکرده و فرمانروای طبیعت و اشرف مخلوقات نامیده اند؛ اما چه چیز ما را به این گمان که اشرف مخلوقات هستیم واداشته است؟
مغز انسان! تصور می رود که مغز انسان پیچیده تر از مغز سایر موجودات بوده قدرت تکلم، خودآگاهی، درک از زمان گذشته و آینده، حافظه، خلق تکنولوژی به ظاهر پیشرفته تر و بسیاری امورات دیگر را که به مغز انسان نسبت می دهیم به بشر بخشیده است.
پس با داشتن کورتکس یا مغزی پیچیده تر را به برتر بودن خود تفسیر کرده و این دو معنا را برابر گرفته ایم. یعنی بجای آن که بگوییم طبیعت در صورت و فرم انسان مغزی را آفریده که دارای کورتکس پیچیده تر است؛ نتیجه گرفته ایم که مغز پیچیده تر برابر با برتی انسانی بر موجودات دیگر است.
قدرت شنوایی خفاش از انسان بالاتر است.
توان و کیفیت بینایی حشرات چنان پیچیده و اعجاب آور است که تصور دیدن جهان چند بعدی و رنگارنگی که با چشم حشرات دیده می شود در مخیله انسان هم نمی گنجد.
هوش و ردیابی و حافظه مرغابیاها آنچنان قوی ست که فرسنگها راه را هرساله برای تخمگذاری و پرورش جوجه در یک مسیر مشخص پرواز می کنند.
یوزپلنگ سریعتر از انسان می دود.
حس بویایی سگ صدها برابر برتر از حس بویایی انسان است.
پرنده به آسانی پرواز می کند حال آن که انسان قادر به پرواز نیست مگر آن که سوار شدن بر هواپیما را پرواز بنامیم.
فیل و کرگدان و گاو عضلاتی قویتر از انسان دارند.
فلس ماهیان، پر پرندگان، گلبرگ گلها، نقش و نگار سنگها بسیار زیباتر و اعجاب آورتر از پوست و ظاهر انسان است.
همه موجودات در طبیعت خانه می سازند، غذا بدست می آورند، تولید مثل می کنند و ادامه بقا می دهند حال آن که انسان بدون تکنولوژی اش قادر به انجام هیچیک از این اعمال نبوده امکان زنده ماندن در طبیعت را از دست داده است.
هیچ موجودی به اندازه بشر به تخریب محیط زیستش نپرداخته و به کشتار نوع خود و انواع دیگر دست نیازیده چه توسط تکنولوژی و زندگی روزمره اش و چه بواسطه ابزارهای مرگباری چون بمب و اسلحه.
قدرت ادامه بقای موجودات مختلف در طول عمر زمین بیش از انسان بوده است. برخی از حشرات یا دوزیستان از دوران اول زمین شناسی باقیمانده اند، حال آن که بسیاری از دانشمندان در ادامه بقای چندان طولانی تر انسان که یکی از متاخرترین آفریدگان طبیعت است بدگمانند.
رابطه انسان با طبیعت و محیط اطرافش این داستان قدیمی را به خاطر می آورد که روزی همه اعضای بدن بر علیه معده به پا خاستند. سر گفت: من از همه مهمترم چون فکر می کنم. همه چیز را می بینم و می شنوم.
پا گفت من همه می روم.
دست گفت: من همه چیز را بدست می آورم.
دندان گفت: من همه چیز را می جوم.
و الی آخر. ما همه زحمتها را می کشیم اما این معده هیچکاری انجام نمی دهد. نشسته و از حاصل دسترنج ما و غذایی که برایش فراهم می آوریم استفاده می کند. پس همگی دست به اعتصاب زدند تا به معده غذا نرسانند. معده البته گرسنه ماند اما به همان ترتیب همه اعضای دیگر بدن رو به ضعف و ناتوانی و مرگ نهادند.
این داستان را در مورد هریک از اعضای بدن از جمله مغز که خود را مهمترین می دانست نقل کرده اند.
ما انسانها ممکن است مغز بزرگتری را داشته باشیم ولی بدون شک ارزشمندترین موجود طبیعت نیستیم.
بله. بشر قادر بوده است بیشترین تغییر را در سطح کره زمین ایجاد کند اما این ما را سرکرده، صاحب و وارث طبیعت نمی کند چرا که موجودات دیگر نیز همگی قادر به تغییر محیط اطراف خود برای ادامه بقا می باشند.
تفاوت در این است که انسان در محیط خود تغییرات غیرقابل بازگشت بوجود می آورد و این اتفاقا نه مایه برتری انسان؛ بلکه نشانه ی خردی، بی تجربگی و شاید حماقت اوست چرا که در این راستا ادامه حیات خود و طبیعت بطور کل را به مخاطره انداخته است.
بیایید به دلایلی که بواسطه آن خود را سرکرده و صاحب اختیار طبیعت می دانیم نگاهی بیندازیم. تکنولوژیمان، کتابهایمان، کامپیوترمان، ساختمانهایی که برپاداشته ایم؛ زبانهایی که آفریده ایم، وسایلی که ساخته ایم، تغییرات گسترده ای که در سطح زمین بوجود آورده ایم. اما آیا اینها ما را برترین موجود طبیعت می کند؟
بش از هر موجود دیگری آشغال تولید کرده ایم. سطح زمین را از بازیچه های خود پوشانده ایم. آنچنان به وسایل اختراعی خود وابسته شده ایم که زندگی کردن و زنده ماندنمان بدون آنها غیرممکن شده است. گرچه از طبیعت برخاسته ایم و در طبیعت زندگی کرده ایم اما آنچنان از مسیر طبیعی خود منحرف شده ایم که قادر به زندگی در طبیعت نیستیم.
به زبانی دیگر آنچه مایه برتری خود بر موجودات دیگر می دانیم نه شفقت مان، نه معنویت مان، نه سیر و سلوک درونی مان، نه توان همزیستی مان با دیگر موجودات طبیعت و نه دنبال کردن قوانین طبیعی بلکه قدرتمان در کشتار، تخریب، تغییر شکل و سرپیچی از قوانین طبیعی است. هرگز به مغزمان ظهور کرده که شاید موجودات دیگر نه اینکه نتوانسته اند بلکه نخواسته اند یا موضوع زندگی شان نبوده که با طبیعت و موجودات درون ان چنین کنند؟ هرگز از خاطرمان گذشته که شاید موجودات دیگر طبیعت از سر افسوس به نادانی ما و با لبخندی تلخ به نظاره ی سرمستی کودکانه ی ما از اعمالی که بدان شنگولیم و بازیچه هایی که در گوشه و کنار زمین برپا می داریم نشسته اند در انتظار روزی که به خود آییم و یا خود و زمین را به نابودی بکشانیم.
بیایید برای لحظه ای خود را از نگاه موجودات دیگر بنگریم مثلا از نگاه یک ماهی.
آیا هرگز انسانی را دیده اید که به اندازه ی ما رنگین و زیبا باشد و با چنین نرمش و پیچش اعجاب آور در محیط اطرافش به حرکت درآید؟ ما قادریم کارهایی انجام دهیم که حتا تصور آنها برای بشر غیرممکن است. بله بشر می تواند صبحت کند ولی ما نیازی به کلمات برای صبحت باهمدیگر نداریم. وسایل ارتباطی ما فرای کلمات است. مثلا دیده اید وقتی دسته ای از ما در کنار هم مشغول شنا هستیم چگونه قادریم ناگهانی و در یک چشم بهم زدن همگی با همدیگر تغییر مسیر دهیم تا از برخورد به صخره ای یا ماهی بزرگتری جلوگیری کرده باشیم؟ ما نیازی به تکنولوژی؛ کامپیوتر؛ آسمانخراش؛ فلسفه و مذهب نداریم. ما نیازی به پوشاندن خود نداریم چرا که همواره از بدنی زیبا با نقش و نگارهای اعجاب آور برخورداریم؛ اما انسان تنها در دوران کوتاهی از عمرش بدنی قابل تماشا داشته پس از ان عضلاتش آویزان، چربیهای جمع شده در گوشه و کنار او را شیبه یک سیب زمینی می کند. ما نیازی به پنهان کردن خود زیر لباس نداریم ما می توانیم ساعتها در آب بی حرکت مانده به تماشای رقص نور و آب بنشینیم؛ حال آن که انسان اگر لحظه ای بی کار و بی «سرگرمی» باشد خسته و بی حوصله شده به صدها بیماری عجیب و غریب روحی دچار می شود.
به این ترتیب هر موجودی می تواند دلایلی برای برتری خود بیاورد حال آن که در کائنات بسته به این که چگونه و از چه زاویه ای بنگریم هر ستاره ای می تواند مرکز هستی باشد. در طبیعت نه برتری و نه کهتری؛ بلکه انواع و گونه های موجودات مختلف وجود دارند و هر موجودی در جای خود و برای خود کار و عمل و جایگاهی در چرخه هستی داشته نقشی بازی می کند و مجموعه همه چیز کنار همدیگر است که زندگی را می سازد.
این اندیشه و باور که بشر فرمانروا و صاحب اختیار طبیعت است در دوران خاصی از حرکت تاریخ که انسان سرمست اختراعات تکنولوژیک خود بوده نیاز به فلسفه ای برای توجیه تاخت و تاز بی پروا و افسارگسیخته خود در بستر کره زمین و برعلیه موجودات دیگر داشت می توانست عملکرد داشته عمومی گردد. امروز ما در جای دیگری ایستاده نیاز داریم به بررسی تاثیر اعمال خرابکارانه خود بر طبیعت و موجودات اطرافمان بپردازیم.
بسیاری از موجودات دیگر بدون ما زنده خواهند ماند و طبیعت به بقای خود ادامه خواهد داد ولی ما بدون موجودات دیگر که اینکونه دست به کشتار و انقراض نسلشان زده ایم از میان خواهیم رفت.
در طبیعت سخن از برتری نیست، صحبت از وابستگی موجودات بهمدیگر است این ایده نسبی بودن و وابسته بودن بر باورهای دگم و مطلق ما گران خواهد آمد ولی حقیق این است که انسان نه تنها اشرف مخلوقات نیست؛ بلکه بواسطه این تصور خودبزرگ بینانه و نفع طلبانه بزرگترین لطمات را بر هستی و ادامه بقای خود وارد آورده است. کلماتی که بزعم بسیاری از دانشمندان محیط زیست غیرقابل جبران و بازگشت می باشند.
© 2023 - تمام حقوق وب سایت متعلق به دکتر زرین آذر می باشد.